محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا

واکسن یک سالگی

امروز ٢١ بهمن من و محمدپارسا و مامانم به مرکز بهداشت رفتیم.آخه دوشنبه هفته پیش برف سنگینی اومده بود و پسرمون هم سرماخورده بود به همین علت با چند روز تاخیر امروز رفتیم.همسری هم به دانشگاه رفته بود .هفته پیش ماشین خوشگلمون کنار خیابون پارک بود توسط یک عدد نامرد با کامیون داغون شد و یارو فرار کرد.حالا ماشین تعمیرگاه هست. ما هم امروز سه تایی با کالسکه به مرکز بهداشت رفتیم البته به خونمون نزدیکه. اول قد و وزن و دور سر پسرم اندازه گیری شد خدا رو شکر با نمودار پیش میره.پرسیدن مامان و بابا میگه.روی پاش می ایسته جواب دادم تا ٢٠ قدم هم راه رفته قربونش برم.دس دسی هم میکنه.وقتی نوبت واکسن شد گفتن آستینشو بزن بالا.منم فوراً مامانم را صدا زدم و خودم ...
21 بهمن 1392

17 بهمن 91 و 92

بالاخره روز تولد منم از راه رسید و اصلاً دلم نمی خواد بدونم که چند ساله شدم!!فقط خدا روشکر می کنم که امسال همه سالم و در خونه خودمون هستیم(فقط سرما خوردیم ) پارسال در همین روز محمدپارسا زردی گرفته بود و من باهاش بیمارستان بودم. دو شب در بیمارستان آریا بودیم چون تازه زایمان کرده بودم واسه من هم اتاق گرفتن و هروقت محمدپارسا بیدار میشد به اتاقم می آوردندتا بهش شیر بدم.در اون چند روز پسرم بهم عادت کرده بود و زیر دستگاه نمی موند تا زودتر خوب بشه،مکافاتی بود اون موضوع.منم نشسته بودم همش مثل ابر بهار گریه می کردم . یه خانم پرستار اومد و کمی منو دلداری داد تازه کمی آروم شده بودم که دیدم آقای همسر با یه دسته گل و کادوی تولد اومد پیشم آخه ١٧...
17 بهمن 1392

جشن تولد یکسالگی محمدپارسای عزیزم

از یک ماه پیش در حال تدارک اولین جشن تولد محمدپارسا جون بودم.تم تولدش را آماده کردم و بردم پرینت گرفتم و بعد از آماده سازی تزیینات را انجام دادم.بعد یک هفته وقت گذاشتم ژله های رنگ و وارنگ درست کردم تا مهمونای پسرم سورپرایز بشن که متاسفانه یادم رفت از همشون عکس بگیرم.2 روز مانده به تولد هم کیک سفارش دادیم و وقت آتلیه گرفتیم.صبح روز پنجشنبه 10 بهمن شروع کردم به شام درست کردن و تا عصر کارم تموم شد و من مهمونامون را به صرف شام دعوت کرده بودیم تا در بهترین شب زندگی مون ما را همراهی کنند.عصر کیک را تحویل گرفتیم و به آتلیه رفتیم و از پسر گلمون عکس انداختیم.مهمونامون هم ساعت 8 تشریف آوردن و ما شب زیبایی را در کنار هم گذراندیم. کیک زنبوری(کیک خیلی ...
15 بهمن 1392

برفیه برفی!

صدای برفی از توی خیابون داره میاد که داد میزنه برف پارو می کنیم. یاد پارسال همین روزها افتادم.چون نگران بودم روز 11 بهمن برف سنگینی بیاد و من نتونم خودمو به بیمارستان برسونم. بعضی شبها خواب می دیدم که نمی تونم خودمو بی بیمارستان برسونم.وااای چه کابوس هایی که نمی دیدم. خدارو شکر هوا برفی نشد بلکه محمدپارسا در یک روز آفتابی پا به دنیا گذاشت.امااااااااا امسال 11 بهمن بارش برف شروع شده و الان که ساعت 8شب هست ارتفاع برف به یک وجب رسیده!!من خودم در یک شب برفی بدنیا اومدم.مامانم تعریف می کنه که راه بسته شده بود و مجبور شده بود نیم ساعت با اینکه دردش شروع شده بود پیاده روی کنه تا به بیمارستان برسه. ...
12 بهمن 1392

پسر عزیزمون یک ساله شد

دیشب جشن تولد محمدپارسا جون بود. تولدی با تم زنبوری و کیک زنبوری خوشگل.جشن تولد پسرم را با حضور دوستانمون برگزار کردیم.بزودی میام با عکسهای خوشگل. از همین جا دوباره از دوستان خوبمون تشکر می کنیم که با حضورشون در بهترین شب سال ما را همراهی کردند. ...
11 بهمن 1392

اولین های محمدپارسا

اولین های پسرم : اولین لگد : هفته 22ام اولین باری که پستونک خوردی:2روزگی اولین حمام:3روزگی اولین بار که ازت خون گرفتن:5 روزگی روزی که بند نافت افتاد: 8 روزگی اولین سالگرد ازدواجمون با حضور تو:7 ماهگی اولین باری که مریض شدی:5 روزگی اولین باری که رفتیم آتلیه:3 ماه و 20 روزگی اولین جشن تولدی که رفتی:10 ماهگی اولین عروسی که رفتی: 7 ماه و 15 روزگی اولین بار که اغو گفتی:33 روزگی اولین مسافرت سه نفره: 1ماه و 25 روزگی اولین غلت:2 ماه و 21 روزگی اولین برف: 10ماهگی اولین عیدی که گرفتی:اماه و 20 روزگی اولین غلت سریع:4ماه و 3 روز اولین 13به در: 2 ماه و 2 روزگی اولین بار که باکالسکه رفتیم بیرون:4 ماهگی اولین بار...
11 بهمن 1392

دیگه چیزی نمونده!!

دیگه چیزی نمونده تا پسر گلم یک ساله بشه. در تدارک جشن تولد هستم.تمش را آماده کردم، امروز یا فردا هم کیکش را سفارش میدیم.مامانم هم سرما خورده و تنها یاورم از ترس اینکه محمدپارسا سرما نخوره از ما دوری می کنه.تا پارسال بهمن ماه که میشد مدام به خانواده یادآور میشدم که ١٧ بهمن یادتون نره!!ولی امسال این روز اصلا واسم اهمیتی نداره.فقط ١١ بهمن ...
6 بهمن 1392